از خدا و دین خدا فقط منقار زدنهای پدر به زمین و دانه برچیدنهایش را دیده است.
بیچاره نسبپرست است.
بدبخت آرزوی نشستن پدر بر تخت شاهی و خیال لقب شهزادگی چشمش را کور کرده و او را همنشین اوباش و صحرا گردان شامی کرده است.