تاریخ حقیقت

بسم الله الرّحمن الرّحیم
نویسنده بر آن است که تاریخ را برای ناآشنایان در آینه‌ی امروز نشان دهد و با انگیزه‌ی روشنگری دست سودجویان و دروغگویان را بسته نگه دارد.
إن شاء الله
بی‌شک نظرات شخصی نویسنده خالی از لغزش نمی باشد.

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خوارج» ثبت شده است

سه شنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۱، ۱۰:۴۳ ق.ظ

اخطاری به سر دسته خوارج

سردسته خوارج

گوش کن!

می‌شنوی؟

تلق ... تلق ... تلق ...!

صدای چیست؟

جلق ... جلق ... جلق!

گوشت را تیز کن، حتماً تو نیز می‌شنوی.

خوب استماع کن.

آیا به خاطر داری روزی که گفتند: «تو کیستی که صاحب‌خانه را از خانه بیرون می‌کنی؟»

چرا مِنّ و مِن می کنی؟

شاید به مرض نسیان مبتلا شده‌ای.

روزی که در توهّم غوطه‌ور بودی و حقیقت را بازیچه تصور‌های وهم آلودت ‌می‌کردی.

به خاطر نمی‌آوری، نه؟

زمانی‌که مستحق را مرده نامیدی و با حق بازی کردی.

به خاطر آوردی؟

بگذریم، اصلاً چه اهمیتی دارد که تو به حقیقت اذعان ‌می‌کنی یا نه.

باز گوش کن!

شنیدی؟

آری! صدای اندک اندک خورد شدن استخوان‌هایت را می‌گویم.

به تو متذکّر شده بودند، منتها باور نمی‌کردی.

کماکان انکار می‌کنی.

شتاب کردی. هنوز هم تعجیل می‌کنی. بسیار تند می‌روی.

کمی‌آهسته‌تر باش تا با سامعه از کار افتاده‌ات بنیوشی غریو رسای آسمان و زمین را و با چشم کورت مشاهده کنی که چگونه کائنات با تمام متعلّقات خیز برداشته و هم صدا با زمین و آسمان «حق»، «حق» کنان می‌گوید:

« یا حق»

۲۲ آذر ۰۱ ، ۱۰:۴۳

مسعود ده نمکی

اگر امروز تیغت را علیه پسر هند از نیام بیرون کشیده ای و در کمین پسر نابغه نشسته ای و دشنه‌ات را بر ضد یزید صیقل  می‌دهی، من ناله‌ی سردسته‌ات را هنگام سقوط در دهر شیطان هنوز فراموش نکرده‌ام.

تو در خاطرات من همیشه فاسدی درگذر زمان.

اگر مأمون خلیفه شود، چه عجب که ذکر فضل علی فقط از زبان عمر روا باشد؟

وقتی‌که منصور در جست و جوی خلیفه شود، چه عجب که عثمان وکیل شوی خواهرش باشد؟

وقتی که پسر مرجانه خود را حکیم خواند، چه عجب که پسر هند، در نظر عوام الناس، فرزانه باشد؟

وقتی که متوکّل شاعر شود، چه عجب که می از قدح یزید جاری باشد؟

ای شاخ بز! آن که نعره‌ی ابلیس را شنید، فقط علی بود.