تاریخ حقیقت

بسم الله الرّحمن الرّحیم
نویسنده بر آن است که تاریخ را برای ناآشنایان در آینه‌ی امروز نشان دهد و با انگیزه‌ی روشنگری دست سودجویان و دروغگویان را بسته نگه دارد.
إن شاء الله
بی‌شک نظرات شخصی نویسنده خالی از لغزش نمی باشد.

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عمر» ثبت شده است

پسر نابغه در خیالش برای اموال قبطیان غوغا می‌کند.

اشعث در آرزوهایش برای دارایی آذریان خروش می‌کند.

ابوموسی برای ریش پدرش زاری می‌کند .

پسر خطّاب همیشه بر خماری دیروزش مویه می‌کند.

پسر عفّان  به‌خاطر درد عفونتش لابه می‌کند.

پسر ابی‌قحافه هم خیلی گریه می‌کند. فقط گریه می‌کند نمی‌دانم آیا می‌داند که برای چه گریه می‌کند.

گریه‌ی تاریخ صبر از کف آدمی بیرون می‌کند، فغانش را عالم‌گیر می کند.

این‌ها را از کجا جسته‌ای عمر.

خیرالعمل یعنی تکبیر علی با نور نبی مقابل خولی.

خیرالعمل یعنی گریبان چاک علی برای دادخواهی از قوم قسی.

خیرالعمل یعنی زنجیر بر پای طه ، ندبه‌ی موسی، ریسمان بر دستان ایلیا.

خیر العمل یعنی حبّ عمّار، وکالت مالک و هجران ابوذر.

خیر العمل یعنی شرح کمیل از حال علی از زبان اویس.

کو جعفر؟ کجاست حمزه؟

خیرالعمل یعنی تهلیل بر سر نیزه به جای جوهر بر روی عریضه.

عمر! خوب شد که از منبر رسول خدا پیاده شدی، ولی بدان‌ که از عهده‌ی ادّعایت برنمی‌آیی.

اگر صاحب تو همان صاحب من است، چگونه است که در حکومتی که تو برپا کرده‌ای پیمانکار خود را صاحبش می‌داند. دلّال، وزیر و وکیل، کارمند و پیشکار، سرهنگ و سرجوخه، ... و ... خود را صاحبش می‌پندارند، ولی با کوچکترین اختلافی، مملوکانت گرفتار بی‌صاحبی می‌شوند؟