ای سرخوش هردم خیالی! اگر علی را ندیدی و به نقصان عقلت آگاهی، چرا پندارت را میان شامیان در کرنا میکنی؟!
در نقض جست و خیز، هجوها و پندارهای باطلت همین بس که بیم مشاهدهی نفس کثیف از آینهی تار وجودت، تو را واداشته است که از مرآت مصفّای خرّمدلان خود را تماشا کنی و در امواج ظنّ و گمان غوطهور باشی.
ای خمیدهی مهملباف! تا رگههای کدورت بر ذاتت باقی است، جوهر راستان را هم با پیچ و تاب میبینی.
جای شگفتی نیست از بوزینهای که شادیاش در مزدوری برای پلنگان باشد و لاشخوری که خوشحالیاش از سفّاکی کفتاران است.