ای مقوّای کتابخانهای! شیخ تو هرچند فضیلتی داشته باشد مناقبش را کسانی به او بستند که جای علی نشاندش.
خوب است بدانی که منصور بیمروّت نه تنها ابومسلم را نمیشناسد بلکه در خلیفهبازی موعود سوگند به ترک بزم یاد میکند که ماتمکدهات را به عشرتکدهاش تبدیل کند.
ای جعلی! تو کجایی که فرجام بابک و افشین ها را ببینی.
ای اعوجاجی! درفش حقخواهی به دست میگیری و ندای حق را خاموش میکنی؟
ای بغرنج غامض! چه بسا مضرّات مناسبات خطایت از آسیب مکر منافقان بیشتر باشد.
ای ندید پدید! صوت حق را شنیده ای و حقّانیت را در محاسن و دستار دیده ای؟
خرج مراسم ختنهسوران فرزندت را که هنوز برآورد نکردهاند.
آخرالامر من ساده مرد دریافت که معبود فقط خدای یکتاست. من سرخوش خبردار شد که ابلیس با شاعر بیشعور بوزینهبازی میکند، اهریمن خون آدمی را مک میزند.
به صاحبت بگو: شیوهی دلقکپرورانیات بیفرجام است.
ای متکبّر! فرزند متکبّر! عالیقدران به فروتنی در مسیر جلال پروردگارشان میبالند.
نور خدا را نمیتوان محصور کرد. انحصار آن عفریتهای است که در خواب و بیداری چنین مشوّشت کرده است. دلواپسی، همان آه ستمدیدگان در تاریکی شبهای تار است.
حیرتآور است عبوسی که شادی دیو نفسش را در ترشرویی میبیند.
فرق تو و عموزادهات مانند تفاوت قابیل با هابیل است.
محمّد، اوّل به آداب مؤدّب شد، سپس پیامبر شد.
سرّ اشک و ستمت را باید از خدای یوسف جویا شد.