تاریخ حقیقت

بسم الله الرّحمن الرّحیم
نویسنده بر آن است که تاریخ را برای ناآشنایان در آینه‌ی امروز نشان دهد و با انگیزه‌ی روشنگری دست سودجویان و دروغگویان را بسته نگه دارد.
إن شاء الله
بی‌شک نظرات شخصی نویسنده خالی از لغزش نمی باشد.

۳۰ مطلب با موضوع «تاریخ عباسیان» ثبت شده است

دوشنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۱، ۰۲:۱۹ ب.ظ

تحلیل دوران کودکی شاگرد مدسه هارونیه

رائفی پور- عباسی

شاگرد کودن مدرسه هارونیه با سفارش بنیاد حمایت از پدرمرده‌های حکومت عباسی درس‌های مدرسه را با هر زحمتی سپری کرده است، امّا عقده اینکه همواره در مقایسه با سایر دانش‌آموزان از بهره هوش اندکی برخوردار بود و از عهده حلّ بحران‌ آزمون‌های مدرسه بر نمی‌آمد در وجودش ریشه داونده است.

شاگرد احمق مدرسه هارونیه در اوان جوانی طریق فایق آمدن بر احساس‌های آزاردهنده‌ی دوران کودکی که با او همراه بود را در مزدوری برای سپاه‌ متوکّل عباسی دید. پس هر روز به رنگی در‌آمد، سخنانی متناقض به زبان آورد، خزعبلات غیرمستندی به هم ‌بافت و با عناوین جدیدی خود را عرضه کرد.

سرانجام، جمعیت عقده‌ای بیست هزار هزار نفری فارغ التحصیل از مدرسه  عباسی درحالی‌که سابقه خویش را انکار می‌کردند، با چهره جدیدی، به جماهیر مختلفه در اقصی نقاط دنیا ملحق شدند، ولی کماکان در فضای استخوانی سرشان پژواک این سؤال طنین انداز بود که چرا تحلیل معلّم مدرسه عباسی که هنگام کودکی بدان‌ها آموخته بود که حکومت عباسی تا نزول مسیح، علیه‌السلام، به زمین تداوم خواهد داشت، محقق نشد.

۱۸ مهر ۰۱ ، ۱۴:۱۹
شنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۱، ۰۴:۵۵ ب.ظ

موعظه‌ای دیگر از برای منصور عباسی

منصور عباسی

اراده خداوند بر نابودی ستم تعلّق گرفته است. شرایط و اسباب ستم‌ستیزی را خدا خودش فراهم می‌کند. تو هیچ‌کاره‌ای، هیچ!

 چرا نمی‌پذیری که تو هیچی، هیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــچ. 

خداوند نه طول عمامه‌ات را اندازه می‌گیرد نه درازای ریشت را می‌بیند نه ستاره‌های روی دوشت را می‌شمارد. خداوند دفتر و دستکت را نمی‌خواند. نه نام پدرت را می‌خواهد و نه نشان سرزمینت را می‌پرسد.

پس با جهالت‌ها، قضاوت‌ها و دلواپسی‌های بی موردت نگران خدا نباش. خدا خودش قاضی، خودش مجری و خودش قانونگذار است. اما چنانچه در این گفتارت صداقت داری که وجدان داری، با علم به شدّت نور خدا، خودت را در نور خدا آفتابی کن.

بیهوده تقلّا نکن

عجله نکن

صبور باش

منتظر باش

من هم منتظرم ...

دیر زمانی نخواهد شد که ستم با هر نام و نشانی رفتنی خواهد شد.

با توام، بچّه‌کش!

ستم رفتنی خواهد شد.

۱۶ مهر ۰۱ ، ۱۶:۵۵
پنجشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۹، ۰۳:۰۵ ب.ظ

پریدن رنگ از رخسار یحیی بن اکثم

یحیی بن اکثم چون  از روی هوس برای بی‌خبران فتوای خصوصی صادر می‌کند، همیشه در مقابل حقیقت رنگش آنی چون گچ سفید و اندکی بعد  قرمز رنگ می‌شود.

خس بی خاشاک قیاسی! ای چشم‌چران سیاسی! دمت را به ریش مأمون و گرز هارون گره زده‌ای و  روبه روی من هم، منم منم می‌کنی!

۲۴ مهر ۹۹ ، ۱۵:۰۵

وزارت کشور

مرضی در جان متوکّل افتاد و در طلب شد تا بداند که چقدر است  اندازه‌ی نذر بسیار تا این که مریض  شود دوباره سرحال.

دژخیم علیل با کودنی تمام بسی شگفت‌زده شد چون شنید مقدار اندک حدّ زیاد نذر از دینار، ولی فهم حریصش حساب نکرد که چقدر است سهمش از بیت المال تا  دگر بار، نشود  کرم در تن زمخت او  پدیدار.

اگر خروج در رکاب فلان و بیسار و فلانی  پسندیده است، لباس رزم بر تن تو دیدن پسندیده‌تر است.

اگر سزای جوان شهر فدا شدن است، اهل تو برای سپر شدن سزاوارترند.

دست از طلب بکش، راستان در بیعت رادمردی هستند که از جور جبّاران شب تب می کند و صبح می لرزد.

ناصر نزد هر سلطانی جاسوسی داشت. در کوچه و بازار از غیب دانستن او سخن می‌گفتند و حاکمان  سرزمینهای مختلف از بیم آنکه رازشان فاش شود  آهسته با یکدیگر سخن می گفتند.

هادی را ندیمه‌ای بود که شب‌هایش در هم‌نشینی با او صبح می‌شد. شبی از کنیزک عهد گرفت که پس از او دل به شوخی‌های هارون نبازد که هارون جنس او را فقط برای کام خود می‌پسندد.

کنیزک آن شب بسی شیرین‌زبانی کرد ولی ازقضا بعد از هادی پهلوی هارون همی نشست.

به یاد خیرخواهی‌های علی که درود خدا بر او باد خیرات کرد. به یاد دارالسلام علی که رضوان خدا بر او باد عمارت‌ها آبادان نمود. به نام حقّانیت علی امر و نهی‌ها کرد و در فراق علی اشکبار شد؛ ولی جگر علی از شرّ جاسوسان او خون و خاطرش از گزند او از دست رعیّت دور بود.

  ارتش تو نظام خودخواه توست، نه ذوالفقار علی

غلام تو نوکر بی خبر توست، نه خادم علی

پاسبان تو مفتش برای توست، نه سرباز علی

وزیر تو در اندازه‌ی حقیر توست، نه کارگزار علی

هارون را نه مهر جعفر از دل بیرون می‌شد و نه علاقه‌اش به خواهر قطع می‌شد، پس اندر کار وصل جعفر به خواهر به شرط نشستن با همسر همدوش برادر شد.

سرانجام عیش مجلس در کید زن و هوای خواهر و بدمستی شوی خواهر بماسید و هارون لاجرم به جای سرور، عقد ختم شور  کرد و دستور به نشستن در سوگ  منعقد بداد.

يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۹، ۰۱:۴۵ ب.ظ

مزدوران متوکل رهزنان حقایق اند

مزدوران متوکّل دزدان خشت‌های راستی‌اند برای بنای ستون‌های اعوجاجی کاخ‌های جور معتمد.

جیره‌خواران معتمد سرخوردگانی اند که  درخشندگی  گونه‌هایشان  در هم‌نشینی با حاکم شهر، حکایت از آب شدن قند در شکم‌هایشان در اثر وعده‌های دلقک‌های لوطی‌باز متوکّل می‌کند. 

۲۹ تیر ۹۹ ، ۱۳:۴۵