تاریخ حقیقت

بسم الله الرّحمن الرّحیم
نویسنده بر آن است که تاریخ را برای ناآشنایان در آینه‌ی امروز نشان دهد و با انگیزه‌ی روشنگری دست سودجویان و دروغگویان را بسته نگه دارد.
إن شاء الله
بی‌شک نظرات شخصی نویسنده خالی از لغزش نمی باشد.

۸ مطلب با موضوع «تاریخ کاهنان» ثبت شده است

سه شنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۱، ۱۰:۴۳ ق.ظ

اخطاری به سر دسته خوارج

سردسته خوارج

گوش کن!

می‌شنوی؟

تلق ... تلق ... تلق ...!

صدای چیست؟

جلق ... جلق ... جلق!

گوشت را تیز کن، حتماً تو نیز می‌شنوی.

خوب استماع کن.

آیا به خاطر داری روزی که گفتند: «تو کیستی که صاحب‌خانه را از خانه بیرون می‌کنی؟»

چرا مِنّ و مِن می کنی؟

شاید به مرض نسیان مبتلا شده‌ای.

روزی که در توهّم غوطه‌ور بودی و حقیقت را بازیچه تصور‌های وهم آلودت ‌می‌کردی.

به خاطر نمی‌آوری، نه؟

زمانی‌که مستحق را مرده نامیدی و با حق بازی کردی.

به خاطر آوردی؟

بگذریم، اصلاً چه اهمیتی دارد که تو به حقیقت اذعان ‌می‌کنی یا نه.

باز گوش کن!

شنیدی؟

آری! صدای اندک اندک خورد شدن استخوان‌هایت را می‌گویم.

به تو متذکّر شده بودند، منتها باور نمی‌کردی.

کماکان انکار می‌کنی.

شتاب کردی. هنوز هم تعجیل می‌کنی. بسیار تند می‌روی.

کمی‌آهسته‌تر باش تا با سامعه از کار افتاده‌ات بنیوشی غریو رسای آسمان و زمین را و با چشم کورت مشاهده کنی که چگونه کائنات با تمام متعلّقات خیز برداشته و هم صدا با زمین و آسمان «حق»، «حق» کنان می‌گوید:

« یا حق»

۲۲ آذر ۰۱ ، ۱۰:۴۳

احمد خاتمی

اشعری به ازای هر صفحه حدیث خواندنش از کیسه‌های بیت المال برداشته است.  بابت هر بار سخن گفتن از سرمایه ملت کوفه کاسته است.  با هر مرتبه پیشانی مالیدن برخاک سفره کوفی جماعت را کوچک‌تر کرده است؛ تا اینکه امروز قادر شده است از عهده هزینه‌های سنگین نگهداری از سگ‌های پاسبانی که برای نگهبانی از حریم خودخواهی‌اش گماشته برآید.

تا کی حق‌پرستان باید بهای کژاندیشی‌های کوردلی چون تو را بپردازند؟

چون که حقیقت هست، تو لایق سخن گفتن از حق نیستی؛ پس ساکت شو، جبّه!

دوشنبه, ۸ شهریور ۱۴۰۰، ۰۲:۱۷ ب.ظ

وقتی‌که إبن عمر در خیالش محبوب مردم است

یابن عمر! مبادا به پشتوانه خطبه أبوموسی، در خیالت، مرا یکی از طرفدارانت بشماری.

همانگونه که پیش از این، اشعری کلید مسجدالنبی را به تو سپرده بود، هم او تو را عهده‌دار نوکری اهل مدینه کرده است.

چسبیدن به قضای پدرت که هیچ، ادای نماز در مسجد رسول خدا هم اندکی تو را در نظر من صاحب امتیاز نگردانیده است.

بر پدر بیچاره‌ات نیز در اواخر عمرش توهم عارض شده بود طوری‌که خیال می‌کرد در دستگاه الهی خدمت‌کار بوده است. تو که فقط بچه عمری!

۰۸ شهریور ۰۰ ، ۱۴:۱۷

دست کم بگو که فرزند پیامبر خارجی نیست.

ای سرخوش هردم خیالی! اگر علی را ندیدی و به نقصان عقلت آگاهی، چرا پندارت را میان شامیان در کرنا می‌کنی؟!

در نقض جست و خیز، هجوها و پندارهای باطلت همین بس که بیم مشاهده‌ی نفس کثیف از آینه‌ی تار وجودت، تو را واداشته است که از مرآت مصفّای خرّمدلان خود را تماشا کنی و در امواج ظنّ و گمان غوطه‌ور باشی.

ای خمیده‌ی مهمل‌باف! تا رگه‌های کدورت بر ذاتت باقی است، جوهر راستان را هم با پیچ و تاب می‌بینی.

جای شگفتی نیست از بوزینه‌ای که شادی‌اش در مزدوری برای پلنگان باشد و لاشخوری که خوشحالی‌اش از سفّاکی کفتاران است.

وقتی که شوخ‌چشمی مضحکه یاوه سرایی می‌کند،  تو که باور نمی‌کنی با نردبان بتوانی به خدای موسی دست یابی؟!

اگر با منطق کوفی حکم خدا را ندیدی، چون منطق شامی را خطا دریافتی، خوب بود چشم سرت را می‌بستی شاید با چشم سِرّت نطق خدا را می‌شنیدی.

خرمگس! تا پروانه هست، شمع را با تو چه کار!

جای تعجّب نیست از نمک‌ناشناسی که نمک ناروا قلبش را سنگ کرده است و نفسش به خون  سیار در مغز سرش آلوده شده است.