تاریخ حقیقت

بسم الله الرّحمن الرّحیم
نویسنده بر آن است که تاریخ را برای ناآشنایان در آینه‌ی امروز نشان دهد و با انگیزه‌ی روشنگری دست سودجویان و دروغگویان را بسته نگه دارد.
إن شاء الله
بی‌شک نظرات شخصی نویسنده خالی از لغزش نمی باشد.

۳۵ مطلب با موضوع «تاریخ متفرقه» ثبت شده است

سه شنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۱، ۱۰:۴۳ ق.ظ

اخطاری به سر دسته خوارج

سردسته خوارج

گوش کن!

می‌شنوی؟

تلق ... تلق ... تلق ...!

صدای چیست؟

جلق ... جلق ... جلق!

گوشت را تیز کن، حتماً تو نیز می‌شنوی.

خوب استماع کن.

آیا به خاطر داری روزی که گفتند: «تو کیستی که صاحب‌خانه را از خانه بیرون می‌کنی؟»

چرا مِنّ و مِن می کنی؟

شاید به مرض نسیان مبتلا شده‌ای.

روزی که در توهّم غوطه‌ور بودی و حقیقت را بازیچه تصور‌های وهم آلودت ‌می‌کردی.

به خاطر نمی‌آوری، نه؟

زمانی‌که مستحق را مرده نامیدی و با حق بازی کردی.

به خاطر آوردی؟

بگذریم، اصلاً چه اهمیتی دارد که تو به حقیقت اذعان ‌می‌کنی یا نه.

باز گوش کن!

شنیدی؟

آری! صدای اندک اندک خورد شدن استخوان‌هایت را می‌گویم.

به تو متذکّر شده بودند، منتها باور نمی‌کردی.

کماکان انکار می‌کنی.

شتاب کردی. هنوز هم تعجیل می‌کنی. بسیار تند می‌روی.

کمی‌آهسته‌تر باش تا با سامعه از کار افتاده‌ات بنیوشی غریو رسای آسمان و زمین را و با چشم کورت مشاهده کنی که چگونه کائنات با تمام متعلّقات خیز برداشته و هم صدا با زمین و آسمان «حق»، «حق» کنان می‌گوید:

« یا حق»

۲۲ آذر ۰۱ ، ۱۰:۴۳
دوشنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۱، ۰۲:۱۹ ب.ظ

تحلیل دوران کودکی شاگرد مدسه هارونیه

رائفی پور- عباسی

شاگرد کودن مدرسه هارونیه با سفارش بنیاد حمایت از پدرمرده‌های حکومت عباسی درس‌های مدرسه را با هر زحمتی سپری کرده است، امّا عقده اینکه همواره در مقایسه با سایر دانش‌آموزان از بهره هوش اندکی برخوردار بود و از عهده حلّ بحران‌ آزمون‌های مدرسه بر نمی‌آمد در وجودش ریشه داونده است.

شاگرد احمق مدرسه هارونیه در اوان جوانی طریق فایق آمدن بر احساس‌های آزاردهنده‌ی دوران کودکی که با او همراه بود را در مزدوری برای سپاه‌ متوکّل عباسی دید. پس هر روز به رنگی در‌آمد، سخنانی متناقض به زبان آورد، خزعبلات غیرمستندی به هم ‌بافت و با عناوین جدیدی خود را عرضه کرد.

سرانجام، جمعیت عقده‌ای بیست هزار هزار نفری فارغ التحصیل از مدرسه  عباسی درحالی‌که سابقه خویش را انکار می‌کردند، با چهره جدیدی، به جماهیر مختلفه در اقصی نقاط دنیا ملحق شدند، ولی کماکان در فضای استخوانی سرشان پژواک این سؤال طنین انداز بود که چرا تحلیل معلّم مدرسه عباسی که هنگام کودکی بدان‌ها آموخته بود که حکومت عباسی تا نزول مسیح، علیه‌السلام، به زمین تداوم خواهد داشت، محقق نشد.

۱۸ مهر ۰۱ ، ۱۴:۱۹
شنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۱، ۰۴:۵۵ ب.ظ

موعظه‌ای دیگر از برای منصور عباسی

منصور عباسی

اراده خداوند بر نابودی ستم تعلّق گرفته است. شرایط و اسباب ستم‌ستیزی را خدا خودش فراهم می‌کند. تو هیچ‌کاره‌ای، هیچ!

 چرا نمی‌پذیری که تو هیچی، هیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــچ. 

خداوند نه طول عمامه‌ات را اندازه می‌گیرد نه درازای ریشت را می‌بیند نه ستاره‌های روی دوشت را می‌شمارد. خداوند دفتر و دستکت را نمی‌خواند. نه نام پدرت را می‌خواهد و نه نشان سرزمینت را می‌پرسد.

پس با جهالت‌ها، قضاوت‌ها و دلواپسی‌های بی موردت نگران خدا نباش. خدا خودش قاضی، خودش مجری و خودش قانونگذار است. اما چنانچه در این گفتارت صداقت داری که وجدان داری، با علم به شدّت نور خدا، خودت را در نور خدا آفتابی کن.

بیهوده تقلّا نکن

عجله نکن

صبور باش

منتظر باش

من هم منتظرم ...

دیر زمانی نخواهد شد که ستم با هر نام و نشانی رفتنی خواهد شد.

با توام، بچّه‌کش!

ستم رفتنی خواهد شد.

۱۶ مهر ۰۱ ، ۱۶:۵۵
سه شنبه, ۳ خرداد ۱۴۰۱، ۰۵:۴۲ ب.ظ

درس حساب برای ناباوران

کرام‌الکاتبین تعداد چرخش‌های انجین بوگاتی پسرت را  شمرده است. نیروی محرّکت در ساعت، دقیقه، ثانیه چقدر آن‌را چرخانیده است؟

چقدر؟! 

نه نافهم، نه ... ، باز هم که اشتباه شمردی کودن! کرام‌الکاتبین آن‌را برحسب قطره‌های عرق سرازیر شده از پیشانی ناامید خسته‌دلی حساب کرده است که برای سیر کردن عائله‌اش هر روز بارها و بارها خیابان‌های شهر را درنوردیده است.

کرام‌الکاتبین هزینه مسافرت‌های همسرت و ریخت‌وپاش‌های نوکرت را نیز حساب کرده است. مصارفشان به ریال، به دلار، تومان و به قران تاکنون چه مقدار شده است؟ 

چرا نمی فهمی ابله، نه...، باز خطا کردی احمق! کرام‌الکاتبین آن‌ها را بر حسب نگاه‌های هرز پیر دخترهای مملکتت حساب کرده است، همانهایی‌که امید همسر شدن از آن‌ها گرفته شده است.

اکنون نیک در کارنامه‌ات بنگر و نمره حسابت را بخوان!

می‌دانم که باور نمی‌کنی. 

ببین! کرام‌الکاتبین قلمش را برداشته است. آن‌را به جوهر آغشته است. چیزی نمانده فرودش آورد.

هنوز به حساب و کتابش ایمان نیاورده‌ای؟! 

۰۳ خرداد ۰۱ ، ۱۷:۴۲
سه شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۰۸ ق.ظ

آینده را تو رقم نمی زنی

چرا با احساس جوان کوچه و بازار بازی می‌کنی؟ اگر قصد خون‌بازی داری، تیغت را برابر من  بکش تا  گردنت را شکسته ببینی.

چرا مادر شهر را به جان فرزندش انداخته‌ای؟ چنانچه قصد فتنه‌بازی داری خدعه‌ات  را  مقابل من  بیفکن تا ببینی که چگونه رسوای عالمی.

هــای فرزند تمام نیرنگ‌های گذشته! با تو ام پسر کنیز زبیده! اگر درد تو مانند من است، چرا اهل شهر را از خانه بیرون کشیده‌ای؟ تو با خدای ما رو به رویی.

 

۲۵ شهریور ۹۹ ، ۰۰:۰۸

مسعود ده نمکی

اگر امروز تیغت را علیه پسر هند از نیام بیرون کشیده ای و در کمین پسر نابغه نشسته ای و دشنه‌ات را بر ضد یزید صیقل  می‌دهی، من ناله‌ی سردسته‌ات را هنگام سقوط در دهر شیطان هنوز فراموش نکرده‌ام.

تو در خاطرات من همیشه فاسدی درگذر زمان.

کتاب اقلیدس را ورق زدی و به مأمون تقدیمش کردی، مدالش را هم از هارون دریافت کردی. افتخارش را چرا به تبارت نسبت می‌دهی؟

فخر کودنان برمکی، نوکری بربریان رومی است.

هشیاری زیرکان یونانی، شناخت غفلت مدّعیان اندیشمندی است.

یادگرفتن زبان سریانی، مایه‌ی مباهات منکوب شدگان طبری است.

حاکم دیروزت، امروز حکم خدا را به شورایی از سلیقه‌اش منحصر کرده است.

آیا شناختی عمر را که برای ایده‌آلش چگونه ایده‌ پردازی می‌کند؟

آیا شنیدی که قیاست چنان‌چه خلاف رأیش باشد، در روشنایی انجمنش هم محکوم به مجازات سختی؟

دیدی که مرز حقّش گردی  شعاع دیدگانش است؟

دستت را در دستان معاویه دیدم. در جنبش مدینه تو را ندیدم. گریزت از چنگال یزید را هم دیدم.

به جای شام تو را در بصره یافتم. به شهرت‌طلبی پسران پدرت هم آگاهم.

خداست که به اسرار دلها آگاه است، حکم از آن اوست.

چهارشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ۰۳:۳۹ ب.ظ

بازجویی از مظنونان ماجرای فخ

دستانت چرا می لرزد؟

چشمانت چرا می چرخد؟

دندانت چرا به هم می ساید؟

زبانت برای چه می گیرد؟

راست در چشم من نگاه کن و بگو!

دیروز کجا هستی؟

امروز کجا خواهی بود؟

فردا کجا بودی؟

پاهایت چرا آویزان است؟ رنگ رخسارت چرا سرخ است؟ موهای تنت برای چه سیخ است.

سرت چرا گیج است؟

بیچاره! تو خودت هم حال خودت را نمی‌دانی.

بگو! زود باش! مشکوک ...

زود به سؤال من پاسخ گو!

های جارچی! در شهر جاربکش که قاضی متّهم است، محتسب مظنون است و حاکم گنهکار است.

۱۸ تیر ۹۹ ، ۱۵:۳۹