نورخانه

نورخانه

یا نور

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نور» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سفر به نور

سفر در نور ممکن است،

آیا عبور از مرور،

سرشار از حضور؟

زیستن در شور،

سرنشین سرور.

 

پرواز در شعور،

زندگی در نور،

رها از بند غرور.

نیستی در هستی،

در نوردیدن پستی.

 

هستی با سرمستی،

رهیدن از در بستی

  • ۰
  • ۰

غسل آفتاب

شست و شوی جان

برای شستن غبار از جان

باید به سیل آبشار فروزان پیوست

غوطه‌وری در سیل تابندگی

شستن را نه با هیاهو،

که به آرامی باید آغاز کرد

از سر تا پا، به هوش باید شست.

 

تن اگر کج شود

آینه‌ی خورشید شکسته می‌شود.

جامی زلال، از جنس الماس

با خود به رود نور ببر

و در انعکاس زلال حقیقت

تن به روشنی بسپار.

  • ۱
  • ۰

سفیری در مسیر آفتاب گام می‌نهاد

و نوایی نو می‌سرود

جواهری که از زبانش می‌چکید،

بر لوح دلم نقش می‌بست

 

گویی کودکی

زیر نور شمع

با اشتیاق ترنم‌های مادرش را می‌پذیرفت

و آن را بر صفحه قلبم می‌نگاشت

 

قطره‌قطره دل آرام گرفت، هوا آفتابی شد،

پرده‌ی غبار از جلوی چشم‌هایم برگرفت.

 

چیست در جانم که این‌چنین دلبری می‌کند؟

دل به رقص دانه‌های درخشان سپردم،

شمع سینه‌ام را افروخت، پاک شدم، محو در آفتاب

 

خورشید شدم

وه ...

چه دلنشین است در آغوش خورشید خروشیدن

من به آفتاب عشق می‌ورزم

  • ۰
  • ۰

در پرتو نور

هوا که سپید می‌شود،

می نشینم به انتظار.

خورشید،

آن سوی کوه،

لبخند می‌زند

به آسمان بی قرار.

قرمز که می‌شود افق،

سیاهی،

در سایه‌ها 

پنهان می‌شود.

زمین، 

آرام آرام،

در آغوش نور جان می‌گیرد.

درختان،

دستان خود

به سوی خورشید می‌کشند،

شاید،

ذرات نور،

چون دستان پدر،

زلف هایشان را

نوازش کند.

برف‌ها،

بر بام کوه،

ساکت و سرد،

تمنا دارند

نوازش پرتوها را،

که جاری شوند 

در دل زمین، 

و رگ‌های خشک

را بیدار کنند.

گنجشک‌ها،

بال می‌گشایند

تا دانه‌های نور

را در آغوش گیرند.

و من چشم به راه،

تا گونه‌هایم 

با  آفتاب،

رنگ سرخی بگیرد.

سلول‌هایم،

در رگ‌های پنهان،

از نغمه خورشید

به رقص آیند.

نور،

چون موجی زنده،

در بدنم

بخروشد،

و ریشه‌هایم

چون قندیل‌های یخ کوه

در زمین جاری شود

من نیز

مثل درخت

به خورشید امیدوارم

تا چون گنجشک 

آواز وصال

سر دهم.