نورخانه

نورخانه

یا نور

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۰
  • ۰

در پرتو نور

هوا که سپید می‌شود،

می نشینم به انتظار.

خورشید،

آن سوی کوه،

لبخند می‌زند

به آسمان بی قرار.

قرمز که می‌شود افق،

سیاهی،

در سایه‌ها 

پنهان می‌شود.

زمین، 

آرام آرام،

در آغوش نور جان می‌گیرد.

درختان،

دستان خود

به سوی خورشید می‌کشند،

شاید،

ذرات نور،

چون دستان پدر،

زلف هایشان را

نوازش کند.

برف‌ها،

بر بام کوه،

ساکت و سرد،

تمنا دارند

نوازش پرتوها را،

که جاری شوند 

در دل زمین، 

و رگ‌های خشک

را بیدار کنند.

گنجشک‌ها،

بال می‌گشایند

تا دانه‌های نور

را در آغوش گیرند.

و من چشم به راه،

تا گونه‌هایم 

با  آفتاب،

رنگ سرخی بگیرد.

سلول‌هایم،

در رگ‌های پنهان،

از نغمه خورشید

به رقص آیند.

نور،

چون موجی زنده،

در بدنم

بخروشد،

و ریشه‌هایم

چون قندیل‌های یخ کوه

در زمین جاری شود

من نیز

مثل درخت

به خورشید امیدوارم

تا چون گنجشک 

آواز وصال

سر دهم.

 

 

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی