نورخانه

نورخانه

یا نور

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۰
  • ۰

روشنایی درون

پس از وداع آفتاب بود،  

که زمین دستانم را سرد کرد.

زنگی ناشناس، دلم را لرزاند.

شماره‌ای که  

در گوشم  

مثل بادی سرد از کوه‌ها وزید.  

دستانم، بی‌جان، چون برگ‌های خشک،  

پاهایم، در مرداب سیاه شب فرو رفته،

مغزم، دیگی پر از خشم و اندوه،  

و چاره‌ها،  

چون پروانه‌های گمگشته،  

یکی یکی از پنجره‌ی امید 

پرکشیدند.  

اما در لایه‌های زیرین قلبم،  

در ناکجا،  

یک آشنا،  

نوری به دست،  

مضرابی در راه،  

می‌نواخت زخمی تازه بر تارهای جانم:  

بیا.  

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی